چهارشنبه ۷ خرداد ۹۹
روزی به دنیا خواهی آمد...
از بطن من یا...
مهم نیس..
پا به جهان کوچک صورتی ات میگذاری که من با شوق و شکم برآمده ام و پدرت با اشک خوشحالی آماده کردیم و شاید دراینده مثل مادرت؛ عاشق رنگ صورتی شوی و در اتاقت،رنگ صورتی،از خرس و عروسک بگیر تا رنگ دیوار و تخت و پرده اتاق چشم را بزند
و از سر و گردنمان برای پاستیل خرسی و کرمیو پشمک چوبی صورتی کنار پارک ملت و شهربازی بالا روی...
با ناز و اداهایت
باعشوههایت
با لوس شدنهایت
درخواست آلوچه و آب زرشک و لواشک کنی
و پدرت،
ذوق میکند ار ذوق کودکانه ات و همهی شوق دل من میشود لبخندی ک گوشه چشمان و لبانم خط میاندازد..
تو بزرگتر میشوی
و ما،پردغدغه ترمیشویم
شاید هم غافل تربشویم
شاید....
ن....!
قطعا !
خطا میکنی...
راه کج میروی...
احساسات دخترانه ات ب عقل انسانیت غلبه میکند
گول میخوری مادر جان
ما هم در خواب غفلت و هزار و یک جور کار و درگیر پیچ و خمهای جادهی زندگی...
آن روز ک متوجه شویم خطایت را
و به جای تنبیه خودمان
پدرت
با داس و کمربند ب جانت بیوفتد ...؟
و من با جیغ و نفرین به جان روحت...؟
صورتت سرخ شود...
پرپرشوی...
دنیای صورتی و مامان باربیها به جرم تعصب و فرهنگ غلطی ک نمیدانیم از کجا سربرآورد و شد آبرو و اصالت
شد معیار و ملاک،
نابود شود....
در رنیایی که روزی دخترها زنده به گور میشدند و زنان سرخورده
و مضطرب...
دنیایی ک هر دختری جمله* چون تووو دختری* را شنیده و وجودش مالامال بغض شد و اعتماد به نفسش سست...
در دنیایی ک همه عینکی زدیم فیلسوفانه و مشت گره میکنیم و میگوییم برابری
اما پسرها سیگار میکشند و پیاده رویهای شبانه و نصفه شبانه و دوست دختر داشتنشان بی ابرویی نیست.....
این دنیا صورتی نیست #رومینای نازم
گول نخور
هرگز
به دنیا نیا جان من
الان،هرجا ک هستی، داس و تیغ و تیزی و حرفهایی گلوله نمیشوند و سمتت شلیک نمیشوند عزیزجانم
و انگشتی ب جرم دختر بودن سمتت نیست
اری
الان...
ارامترینی و یک مادر
چیزی برای فرزندش نمیخواهد جز
"ارامش"
عنوان یه تیکه از استوری مونا برزویی